به نام او
دلم پُردرد است درد .... دلم ازغم تنگ است تنگ.
ندانم چه است در جانم .... هرچه است جان سنگ است سنگ.
هیچکس نامم را نداند و نبیند .... چه کرده ام این است سزای من؟
صبرم گشت لبریز ازغم .... هیچکس نبود کُنَدم آرام نیم.
این بود سرآغازم که شد بی یار .... خدا داند که چه شود پَسِ این.
آن یارها کجایند ببینند زین حال من .... گلویم چو جامِ زهراست خون.
هرآن چه داشتم و آوردم پوچ بود .... چه کرده ام که این حال شد حالم.....
نظرات شما عزیزان: